عشق مامانعشق مامان، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

ارزوی مامان

دوماهگی پسرکم

سلام عزیزمممممممم دوماه میشه که شدی جون و نفس مامان باور کن اصلا نمیفهمم روز و شبم چطور میگذره همه وقتم شده مراقبت از پسر خوشکلم اصلا جز تو انگار هیچ چیز و هیچ کس را نمیخوام توی این ماه اتقاقای زیادی افتاد ولی عزیزم اصلا وقت نکردم که بیام و وبت را بروز کنم و همه را برات تعریف کنم حالا هرچی یادم بود میگم:  پارسال محرم نذر کرده بودم ببرمت شیرخوارگان با اینکه هنوز حتی باردار نبودم این نذر را برات کرده بودم که خدا را شکر قسمت شد و بردمت مراسم شیرخوارگان انجا پسر خوبی بودی و اصلا گریه نکردی ... تاسوعا و عاشورا هم بردمت هیئت و کلی اونجا برای سلامتیت دعا کردم بعد از عاشورا هم که بشه همین چند روز پیش بلاخره ولیمه شما را دادیم  و کلی مهمون ...
19 آبان 1393

چند روزی که گذشت.....

سلام نفسم ، عمرم ، جونم و همه کسم علیرضای نازنینمممممممممممم الهی مامانی فدات بشه الهی مامان فربون نگاه مهربونت بشه عشق من.... این چند روز روزای خیلی سختی را گذروندی  پنجشنبه اول ابان شما دقیقا 43 روزه بودید که ختنه ات کردیم و خدا را شکر بزرگترین دغدغه من برای شما تموم شد اولش خیلی گریه کردی ولی بعد خوابیدی و وقتی بیدار شدی دیگه اصلا گریه نکردی فقط یکم غر زدی این عکسته بعد از ختنه شدن   چمعه شب بود که یکم سرفه کردی و شنبه صبح دیدم سرما خوردی الهی بمیرم مامانی سریع بردمت دکتر که گفت باید بستری بشی و اگه بستری نشی خیلی مراقبت داره که من طاقت نداشتم ببینم شما را سوزن بزنند گفتم خودم مواظبشم و یه عالمه دارو گرفتم و الان سه روز...
6 آبان 1393
1